اولین نکته ای که در برخورد با آثار رومن پولانسکی برای تماشاگر ناآشنا با سینمای وی به وجود می آید تفاوت کاراکترها و موقعیت های غیر معمول در آثار اوست که برای درک آنها باید با زندگی این فیلمساز آشنا بود.
آشنای مرگهای پیش بینی نشده
هشت سالش بود که والدینش توسط نازی ها دستگیر و روانه اردوگاه های مرگ شدند و رومن که توسط پدرش در شکاف دیواری پنهان شده بود به واسطه یکی از دوستان پدر نجات پیدا کرد و به دلیل علاقه اش به تئاتر نمایش های مختلفی را در کودکی بازی کرد. وی در 17 سالگی برای فراگیری نقاشی و طراحی و مجسمهسازی به مدرسه ای رفت اما اخراج شد و سال بعد به مدرسه ای دیگر رفت و به مدت پنج سال عکاسی و سینما آموخت. در این ایام در نقش های کوتاهی در فیلم های دیگران بازی کرد و هفت فیلم کوتاه نیز ساخت.
بعدها با شارون تیت ازدواج کرد اما این ازدواج زیاد نپایید چرا که گروهی شیطان پرست به رهبری چارلز منسون مشهور در غیاب وی به خانه وی رفتند و همسر و مهمانانش را به طرز فجیعی به قتل رساندند.
پس از قتل والدین این دومین ضربه روحی بزرگ برای پولانسکی بود که حتی سیر فیلمسازی وی را تغیر داد و در آنها شروع به مبارزه با شیطان پرستی کرد.
وی چند سال پیش به دلیل سوءاستفاده جنسی از یک دختر به سن قانونی نرسیده در یک مهمانی هالیوودی محکوم شد اما فرار کرد و به پاریس پناهنده شد برای همین نمی تواند در بسیاری از جشنواره ها شرکت کند. وی از این موضوع بارها اظهار ندامت کرده و دلیل این کار را مستی و بیخبری اعلام کرده است هرچند به دلیل روابط آزاد و انحرافات زیاد سینمای غرب و به ویژه هالیوود از این اتفاقات هر روز در سینمای غرب روی می دهد و فقط تعداد انگشت شماری از انها به رسانه ها کشیده می شود.
یکی به میخ یکی به نعل
پولانسکی مثل اغلب کارگردانان مشهور سینما کار خود را با ساخت فیلم های کوتاه آغاز کرد و در بخش اول زندگی حرفه ای خود دنبال کارهای تجربی و دغدغه های ذهنی خود بود که «چاقو در آب» را می توان نمونه خوبی از آن دانست.
در دوره دوم وی توجه بیشتری به مخاطب می کند و داستان به شکل کلاسیک و مطلوب تماشاگر را وارد کارهایش می کند که «محله چینی ها» اولین آنهاست.
این میان آثار تجربی متفاوتی نظیر فیلم «قاتلان نترس خون آشامان یا ببخشید دندان های شما در گردن من فرو رفته است» را نیز کارگردانی کرده که در کنار تلاشی برای مبارزه با شیطان پرستان هجویه ای شاد و دیدنی از داستان دراکولاست هر چند پایان اندوهناک و غمگین پولانسکی آن را مشایعت می کند.
در واقع پولانسکی نمی تواند دست از دغدغه های خود بردارد و به دلیل آشنایی نزدیک با مرگ و کشتار در عمده فیلم هایش جنایت نقش اصلی را بازی می کند. بنابراین یک در میان فیلم هایی دارد که یکی به میخ و یکی به نعل زده است.
یک فیلم نامتعارف
«ماه شرنگ» یکی از نامتعارف ترین فیلم های پولانسکی است که به دلیل داستان عجیب و کاراکترهای غیر طبیعی خود سر و صدای زیادی در محافل سینمایی کرد. پولانسکی در این فیلم زندگی زناشویی را به چالش می کشد و عشق را پدیده ای موقت و فناپذیر می داند که غرایز بر آن چیره می شوند.
وی شبیه کوبریک که در فیلم «چشمان باز بسته» خطر سقوط جامعه انسانی غرب را با آزادی های نامشروع جنسی متذکر می شود سعی دارد تا این موضوع را در خانواده به عنوان سلول تشکیل دهنده جامعه بررسی کند اما در این راه شیوه خودش را دارد و فیلم برای تماشاگر معمولی سینما سردرگم کننده به نظر می رسد.
پایان فیلم نیز به خودکشی و قتل می انجامد و تباهی در دل سیاه شب ادامه پیدا می کند تا برای زوج باقی مانده از این حادثه عجیب سرنوشتی دیگر را رقم بزند.
رویکردهای داستانی
از «ماه شرنگ» به بعد فیلم های کوبریک همگی اقتباس های داستانی هستند و هر چند وی پیش از این «مستاجر» را از رمان رونالد توپور ساخته بود اما این داستان نیز خود غیرطبیعی بود و بیشتر در ادامه بچه رزماری و فضای موجود در آن ساخته شده بود.
مرگ و دوشیزه، دروازه نهم، پیانیست و الیور تویست فیلم های بعدی پولانسکی هستند که داستان های قابل قبول لبرای مردم عادی نیز دارند و در عین حال سینمادوستان حرفه ای نیز از آنها لذت می برند.
با این حال پولانسکی با آخرین فیلمش به نام «ونوس در پوست خز» به سینمای قبلی خود باز می گردد و در محیطی تئاتری فیلمی خسته کننده برای مخاطب عام و خاص را ارائه می کند که توسط اغلب منتقدان مورد غضب قرار می گیرد.
ارسال نظر